محمدحساممحمدحسام، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

محمد حسام پسر گل مامان

نفس تویی

ورود به 7سالگی

1398/11/5 9:48
نویسنده : snur
427 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزترینم

بعد از چندسال دارم برات مطلب مینویسم.عذرخواهی مادرتو ببذیر ولی مطمین باش دلایل قانع کننده ای دارم عزیزتراز جانم 

اولین نوشته ام رو با تبریک به مناسبت تمام تولدها و مراسمات این چندسال شروع میکنم بودنت قشنگترین حس دنیاست و در این 7سال زندگیم واقعا قشنگترشده

امروز شما دقیقا 6سال و یک ماهته و چندماهی میشه که به بیش دبستانی میری و خیلی به مهدکودک رفتن علاقه داری صبح ها خیلی راحت از خواب نازت بیدار میشی و برای رفتن به مهد کلی ذوق داری برای همین مامان خوشحاله که قندعسلش برای حاضرشدن عنق تشریف نداره خدایا شکرت

عشق قشنگم الان دیگه خیلی راحت و روان صحبت میکنی ومشکلی در حرف زدن نداری فقط حرف ر  رو یخرده نامفهوم میگی که اونم اشکالی نداره و ایشالله درست میشه

االن دیگه بسرم بزرگ شده و همه کاراشو خودش انجام میده دوست دارم از الان روی بای خودت وایسی چون میبینم که خیلی از بچه های این نسل شدیدا وابسته به والدینشونن و این خیلی بده البته درسته که این ناشی از علاقه زیاد خونواده ها نسبت به فرزندشون هست ولی بنظرم این علاقه باعث میشه که بچه نتونن متکی به خودشون باشن و این مسیله درکار و زندگی آیندشون تاثیر خیییلی بدی میزاره

امروز واقعا خوشحالم که اومدم به وبت سر زدم قول میدم زود به زود برات بنویسم عزیزترینم

یک موضوعی که الان باهاش درگیرم حس ترسم نسبت به بیرون رفتن از خونه حتی برای چند دقیقه ست جوری که نمیتونم تحمل کنم تنهایی تا دم در هم بری چون این چند سال خبرهایی بدی میشنویم در ایران که چه اتفاقاتی برای بچهها میفته  برای همین خیلی محافظ کار و حساس شدم نسبت به تو و هرکاری میکنم که ازت مراقبت کنم گاهی اوقات حس میکنم شیری ام که داره از بچش مراقبت میکنه:) :)...نمیخوام وارد جزییات این موضوع بشم که باعث ناراحتی تو عزیزترینم بشه فقط بدون مامان خیلی دوست داره

خب دیگه برای امروز کافیه و بریم سراغ عکسات 

آها یادم رفت بگم عکسای این چند سال رو توو بست های دیگه میزارم عشقم 

 

اینجا اولین روز رفتن به بیش دبستانی سال98 هستش

 

پسندها (2)

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
5 بهمن 98 12:31
خدا حفظش کنه براتون😘
snur
پاسخ
ممنون عزیزم