تب تب+عروسی
وای وای پسرم چقدر خوشحال بودم که بابت دندون دراووردنت اذیت نشدی اما این خوشی خیلی دوم نیاوورد چون دیروز که دندون جدیدت در حال نیش زدن بود و لثه ت متورم شده بود خیلی بی تابی میکردی و مدام در حال نق زدن بودی.به سرت که دست زدم احساس کردم دمات بالاست واسه همین به بابات گفتم اونم سریع رفت تب سنج رو اوورد بله فهمیدیم تبت یه مقدار بالاست.خلاصه بعد از چه کنم چه کنم های فراوان منو بابایی بالاخره تصمیم گرفتیم بهت استامینوفن بدیم که هم مسکنه هم تب بر.الهی بمیرم با کوچکترین افتادن یا برخورد به چیزی چنان گریه میکردی که دلم ریش میشد فدای اون لثه هات بشم که درد میکنه
ولی شب موقع خواب راحت خوابت برد و اذیت نکردی فکرکنم بخاطر اون تب بری بود که بهت دادیم و دردت کم شده بود.امیدوارم بتونیم با ارامش این روزها رو هم از سر بگذرونیمانشالله هیچ وقت اشک تو چشای نازت نبینم چون داغونم میکنه
راستی برات از چشات گفتم که چقدر هوادار داره هر که میبینتت از چشات خیلی تعریف میکنه فدای چشات بشم خوشگل مامان ماشالله ت باشه
پسرم هفته ی پیش عروسی خواهرزاده ام بهاره بود بنده خدا چقد تماس گرفت و خواهش و التماس که تو رو خدا حتما بیا و ......
اما متاسفانه نتونستیم بریم چون قبلا گفته بودم که شبا واسه خواب خیلی بهونه میگیری وباید حتما ساعت 9 خواب باشی به سروصداهم خیلی حساسی که اگه باشه شما نمیخوابی واسه همین توو این مدت هشت ماهه اصلا به مسافرت و مهمونی شبانه و عروسی و اینا نرفتیم فقط بخاطر توو شما هم از این بابت در پوست خود نمیگنجی شیطوون بلای مامان.یعنی طوری که همه میگن شما تو خونه حکمرانی میکنی دیکتاتورمناما اشکال نداره تو شاد باش واسه ی ما همین بس