محمدحساممحمدحسام، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

محمد حسام پسر گل مامان

نفس تویی

دوماه دیرکرد+فقط عکس

سلام پسر قند عسلم لابد میگی خیلی رو داری مامان خب راستش حقته الان دو ماه به وبت نیومدم مطلب جدید برات ننوشتم خیلی معذرت میخوام عشق مامان دیگه تکرار نمیشه البته امیدوارم خوشگلم تازگی ها خیلی بانمک شدی کارای جدید زیادی یاد گرفتی و ماشالله دیگه بزرگ شدی الان خیلی با سرعت چاردست و پا میری و شیطنت میکنی از دیوار راست بلند میشی و دور خونه رو میچرخی و دور میزنی دیگه کشو هاو درای کابینت روتا اونجا که قدت برسه باز و بسته میکنی و تمام محتویاتشونو خالی میکنی جوری که تا وقتی بیداری خونه هیچوقت مرتب نیست درا یکابینت اشپزخونه رو با دستمال بستم که دستت به وسایل خطرناک نرسه راستی اینم بگم خیلی به من وابسته شدی جوری که  ...
8 آذر 1393

9ماهگیت مبارک

پسرم نه ماهگیت مبارک ای جان دلم ببخش که با تاخیر دارم بهت تبریک میگم.با ورکن اینقدر کار دارم که نمی تونم زود به زود بیام برات خاطره بنویسم البته خودم دوست ندارم جزئ به جزئ دقایق رو ثبت کنم و بیشتر دوست دارم اتفاقات مهم رو برات بنویسم چون خیلی از این وبلاگارو دیدم که هر روز اپ میشن و خاطره مینویسن و بنظرم جالب نیست و یه جورایی حساب کنیم تعداد صفحاتشون خیلی زیاد میشه و در اینده وقتی بچه هاشون بزرگ میشن رغبتی برای خوندنشون پیدا نمیکنن البته بازم میگم این نظر منه نمیخوام به کسی که این روش رو داره اهانت بکنم به  هر حال هرکسی سلیقه ای داره دیگه پسرم این چند روز دوباره شما خیلی بیقراری میکنی و اذیت د...
7 مهر 1393

ماه مهر

باز امد بوی ماه مدرسه /بوی خنده های راه مدرسه باز ماه مهر شد و ماه مدرسه و رفتن بچه ها به مدرسه وقتی مهر میاد اصلا حال عجیبی بهم دست میده دلم یاد اون روزایی رو میکنه که خودم به مدرسه میرفتم. یاد روزهایی که قبل از شروع سال تحصیلی وقتی لوازم التحریر و کیف و کفش میخریدم هر روز لباسای مدرسه رو مپوشیدمو وسایلارو بو میکردم چه بوی قشنگی داشتن بوی تازگی و نوویی میدادن یادش بخیر ولی اصلا حسرت اون روزا رو نمیخورم چون الان خودم یه پسر دارم که چند سال دیگه باید به مدرسه بره و من از این بابت خیلی خوشحالم .وقی پسرم بره مدرسه بهش تکالیفشو بگم صبح ها خودم ببرمش سر ایستگاه و دوباره یاد اون روزای قشنگ برام زنده بشه ای خ...
1 مهر 1393

پسر پسر قند عسل

پسر پسر قند عسل عشقم امروز خدارو شکر گوش شیطون کر باشه انشالله یه خورده حالت بهتر شده چون واقعا این چند روز حلات خیلی خراب بود و بشدت اذیت شدیمامانی که الحمدلله بخیر گذشت پسر شیرینم اگه بدو نی این روزا چقد شیطون شدی اخ اخ که خستم کردی عجیجم راستش از وقتی که چهاردست وپا میری یعنی یک دقیقه شما بیکار نیستی و مدام در حال خراب کاری و شیطنت بازی هستی ولی اذیتت هم شیرینه بخدا فقط حواسم به شماست که کجا میری و چیکار میکنی چون کارای خطرناک زیادی انجام میدی مثلا از مبل میگیری و بلند میشی ولی خیلی ریلکس موقع پایین اومدن دستاتو ول میکنی و قلبمو توو دهنم میاری همچنی ن از سکوی در دستشویی بالا میری و...
28 شهريور 1393

عکس های جدید

تو عکس بالایی که بغل بابایی هستی سه ماهه ای نازنازی قوربون اون تیپ زردت بشم مامانی اینجا هم تیپ ملوانی زذی و دو ماه و نیمته اینجاهم که هشت ماهته و داری سینه خیز میری جلو و تا صدات میکنم این ژست رو میگیری و برمیگردی و میخندی فدات بشم جوجوی من ...
28 شهريور 1393

تب تب+عروسی

وای وای پسرم چقدر خوشحال بودم که بابت دندون دراووردنت اذیت نشدی اما این خوشی خیلی دوم نیاوورد چون دیروز که دندون جدیدت در حال نیش زدن بود و لثه ت متورم شده بود خیلی بی تابی میکردی و مدام در حال نق زدن بودی.به سرت که دست زدم احساس کردم دمات بالاست واسه همین به بابات گفتم اونم سریع رفت تب سنج رو اوورد بله فهمیدیم تبت یه مقدار بالاست.خلاصه بعد از چه کنم چه کنم های فراوان منو بابایی بالاخره تصمیم گرفتیم بهت استامینوفن بدیم که هم مسکنه هم تب بر.الهی بمیرم با کوچکترین افتادن یا برخورد به چیزی چنان گریه میکردی که دلم ریش میشد فدای اون لثه هات بشم که درد میکنه ولی شب موقع خواب راحت خوابت برد و اذیت نکردی فکرکنم بخاطر اون تب بری بود...
23 شهريور 1393